قلب آبی

عاشق بهترین ها نباش بهترین باش تا بهترین ها عاشقت باشند.

ای خدا...

خودت شاهدی من کسی رو تو عمرم پس نزدم...

با همه هستم...

اطرافیانم رو دوست دارم...

اونا نمی خوان حقیقت رو بدونن...

که اعتماد کردن بهشون سخته...

آخه من یه دخترم...

آهای تو...من تورو پس نزدم ...خودت رفتی...

+نوشته شده در جمعه 30 تير 1391برچسب:,ساعت22:28توسط کانیا | |

زندگی مثل یک بستنی می مونه ،تا آب نشده باید ازش لذت ببری.

 

خیلی خوبه آدم از زندگی اش لذت ببره البته اگه آدم های دنیا بذارند.

این جمله رو توی فیلم تاریکی شنیدم وبه نظرم زیبا اومد.گفتم شاید شماهم خوشتون بیاد.

نمی دونم این فیلم رو دیدید یا نه ؟!ولی من این فیلم رو چهاربار دیدم.

از دیدنش واقعا لذت می برم.

در طول  فیلم بغض تو گلومه واذیتم می کنه.

اگه فیلم رو ندیده باشید دیگه حتما داستانش رو خوندید.

داستانش رو تو کتاب ادبیات اول دبیرستان با عنوان زندگی من نوشته هلن کلر خوندید.

یه سری به کتاب اول دبیرستانتون بزنید البته اگه تا حالا نگه داشته باشید.

+نوشته شده در جمعه 30 تير 1391برچسب:,ساعت20:58توسط کانیا | |

پیشاپیش فرا رسیدن ماه زولبیا وبامیه

بی خوابی شبانه

گرسنگی روزانه

روزشماری ماهانه

پرخوری سحرانه

افطاری شاهانه

توقع آمرزش سالانه

به شما دوستای عزیزم مبارک باد.

+نوشته شده در پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:,ساعت22:28توسط کانیا | |

من زندگی را دوست دارم ولی از زندگی دوباره می ترسم

دین را دوست دارم ولی از کشیش ها می ترسم

قانون را دوست دارم ولی از پاسبان ها می ترسم

عشق را دوست دارم ولی از زن ها می ترسم

کودکان را دوست دارم ولی از آئینه می ترسم

سلام را دوست دارم ولی از زبانم می ترسم

من می ترسم پس هستم

این چنین می گذرد روز و روزگار من

من روز را دوست دارم ولی از روزگار می ترسم

(حسین پناهی)

 

+نوشته شده در یک شنبه 25 تير 1391برچسب:,ساعت17:47توسط کانیا | |

زندگی دو چیز به من آموخت.که هرچی فکر می کنم یادم نمیاد.

سلام این چند روز که رفتم مسافرت خیلی خوش گذشت.خیلی ممنون که این همه بهم سر زدید.زحمت کشیدید.

تابستون تا حالا که خیلی خوب بوده امیدوارم از این به بعد هم خوب باشه.واسه شما هم همین طور.

+نوشته شده در دو شنبه 19 تير 1391برچسب:,ساعت18:49توسط کانیا | |

سلام به دوستای خوب خودم

یه چند روزی نیستم می خوام برم مسافرت

بای تا های

+نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت19:17توسط کانیا | |

امروز یه اتفاق خوب برام افتاد.

می پرسید چی؟الان براتون می گم.

من از آب وحشت داشتم(اگه دقت کنید فعل ماضی به کار بردم)

طوری که تو استخر خیلی هنر کنم برم تو دو متری شنا کنم .

امروز با دوستام رفتم تو عمق 4متری.

همین طوری که داشتیم باهم در مورد یه موضوع وحشتناک حرف می زدیم.دیدیم که یه خانم داره داد می زنه.اما سر چه کسی؟خودمون هم نمی دونستیم.اما بعد چند ثانیه متوجه شدیم که بللللللللللللللله با ما هست.

داشت بهمون می گفت که شما ها  شنا بلدید که اومدید تو این عمق؟

دوستام که بلد بودن هیچ.

منم با کمال پر رویی گفتم آره بلدم.

یه دفعه ای بهم گفت که برو شنا کن.

باورتون نمیشه همین طور باورم نمیشه شنا کردم .

منی که از آب واهمه داشتم رفتم شنا کردم .این طور شد که ترسم ریخت.

به افتخارم

به خاط همین جو گیر شدم فردا هم می خوام برم.

بای بای

+نوشته شده در شنبه 10 تير 1391برچسب:,ساعت18:59توسط کانیا | |

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

از دیروزه دارم یه سریال کره ای می بینم.       

وای فیلمش محشره،خیلی بازیگراش جیگرن. 

اگه تونستین فیلمشو بخرید ببینی.البته تو سی دی فروشی های خودمون پیدا نمیشه،باید از اینترنت سفارش بدین.

زیر نویس هم که هست پدر آدم رو در میاره.

خوب دیگه ،دوست داشتم شماهم این فیلم رو ببینید برای همین گفتم.

نبینید از دست می دید.

هرکی ندونه فکر می کنه دارم فیلم رو تبلیغ می کنم.

اوا یادم رفت اسم فیلم رو بگم.اسمش هست F4(اف چهار)

+نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت18:24توسط کانیا | |

راه های جلوگیری از عاشق شدن...(طنز)


ادامه مطلب

+نوشته شده در یک شنبه 4 تير 1391برچسب:,ساعت22:33توسط کانیا | |

 

 

 

 

اگه اینو بخونید ویه چیزی بگید تا بدونم یکی حرفامو خونده خوشحالم می کنید.

 

می خوام یه داستان واستون تعریف کنم.یه داستان ناراحت کننده،یه داستان واقعی.


ادامه مطلب

+نوشته شده در یک شنبه 4 تير 1391برچسب:,ساعت16:22توسط کانیا | |

اینم یه جورشه!

حماقته!!

کی لی لی کی لی لی عروسی عروسی   هو هو هو هو

ازدواج به سبک شرک

برین ادامه مطلب.......


ادامه مطلب

+نوشته شده در شنبه 3 تير 1391برچسب:,ساعت12:1توسط کانیا | |

دو دوست با پای پیاده از جاده ای در بیابان عبور می کردند.بین راه سر موضوعی باهم اختلاف پیدا کردند وبه مشاجره پرداختند.یکی از آنها از سر خشم برچهره ی دیگری سیلی زد.دوستی که سیلی خورده بود سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چیزی بگوید روی شن های بیابان نوشت:امروزبهترین دوست من بر چهره ام سیلی زد.

آن دو کنار یکدیگر راه خود را ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند تصمیم گرفتند قدری در آنجا بمانند وکنار برکه آب استراحت کنند.ناگهان شخصی که سیلی خورده بود لغزید ودر آب افتاد تا جایی که نزدیک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت واورا نجات داد.بعد از آنکه از غرق شدن نجات یافت بر روی صخره سنگی این جمله را حک کرد:امروز بهترین دوستم جان مرا نجات داد.
دوستش با تعجب پرسید:بعد از آنکه من با سیلی نورا آزردمتو آن جمله را روی شن ها نوشتی ولی حالا این جمله را روی تخته سنگ حک می کنی؟
دیگری لبخند زد وگفت:وقتی کسی مارا آزار می دهد باید روی شن های صحرا بنویسیم تا باد های بخشش آنرا پاک کنند ولی وقتی کسی محبتی در حق ما می کند باید آنرا روی سنگ حک کنیم تا هیچ بادی نتواند آنرا از یادها ببرد.
 
بخشش،بهترین هدیه به دوستانمان.

+نوشته شده در جمعه 2 تير 1391برچسب:,ساعت21:25توسط کانیا | |

چارلی چاپلین میگه : شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تا میتوانی زیبا برقص.

خنده ات رو به همه بده، ولی لبخندت را به یه نفر، عشقت را به همه بده،ولی وجودت را به یه نفر، بذار همه عاشقت باشن، ولی خودت عاشق یه نفر باش

شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را، به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر می‌توانی شکر گزار باشی

هیچ گاه از دوست داشتن انصراف نده ، حتی اگه بهت دروغ گفت بازم بهش فرصت جبران را بده . . .

این دومورد آخر واسه من اتفاق افتاده،واقعا باید به دیگران فرصت جبران رو داد اما باید مواظب باشیم که تو این فرصت خودمون ضربه نبینیم.

وای ی ی ی چه قدر متفکرانه حرف زدم.حالا باید قیافمو ببینید

+نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت21:9توسط کانیا | |